بردگى در اسلام

بردگى در اسلام

بردگى در اسلام (185)
شبهه بردگى ، ناپاكترين شبهه اى است كه كمونيستها در گمراه ساختن جوانان ، دست آويز مى كنند و برّنده ترين حربه اى است كه در سست نمودن عقايد نسل جوان به كار مى برند، مى گويند اسلام اگر با هر زمانى سازگار بود چنانكه رهبرانش ادعا مى كنند هرگز ((بردگى )) را مباح نمى كرد و به رسميت شناختن بردگى ، بهترين دليل است كه اسلام براى مدت محدودى نازل شد و پس از انجام وظيفه خود، در رديف آثار تاريخى و سنن باستانى قرار گرفت .
بديهى است كه در اينجا براى هر جوان با ايمانى ، پاره اى شكها و ترديدها خودبه خود عارض مى شود كه چگونه اسلام ، بردگى را به رسميت شناخته ، اين دينى كه بدون ترديد از جانب خدا نازل شده و در صدق و صحتش جاى شبهه نيست و قطعا براى خير بشريت آمده و با تمام ادوار زندگى سازگار است ، چگونه بردگى را قانونى دانسته ، آنچنان دينى كه براى برقرارى مساوات كامل قيام كرده و همه افراد بشر را در يك اصل مشترك يكسان مى داند و با همه آنها روى اين اصل مشترك رفتار كرده ، چگونه بردگى را پاره اى از نظام خود قرار داده و درباره اش قانون تصويب نموده است .
آيا اراده خدا اين بوده كه بشر هميشه به دو گروه مالك و مملوك تقسيم شود؟ آيا واقعا خواسته پروردگار عادل در جهان همين است ؟ آيا خداوند راضى مى شود بشرى كه در شاءنش : (وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنى آدَمَ...)(186) صادر نموده ، گروهى از آن ، مانند كالاى بازرگانى به بازار خريد و فروش عرضه شود؟ چنانكه حال بردگان همين است و اگر خدا به اين امر راضى نيست ، پس چرا در قرآنش به صراحت شراب ، قمار، ربا و ساير چيزها راحرام كرده اما درباره الغاى بردگى ، حكمى صادر نكرده است ؟
البته هر جوان با ايمانى يقين دارد كه دين اسلام حق است ، ولى مانند ابراهيم خليل در جستجوى اطمينان بيشترى مى باشد، وقتى كه از وى سؤ ال شود آيا باور ندارى كه اسلام حق است ؟ مى گويد: چرا! من مى خواهم اطمينان بيشتر به دست آورم و آرامش قلب بيشترى مى خواهم .
اما آن جوانى كه عقل و عقايدش را استعمار، فاسد كرده ، صبر نمى كند كه حق آشكار شود، بلكه چون دايم اسير هوا و هوس است بدون تحقيق مى گويد اسلام نظام فرسوده اى است ، زمانش گذشته و وظيفه خود را انجام داده و مقاصدش را به پايان برده است .
اما كمونيستها و بخصوص مدعيان مقام بى اساس علمى آنان درس خود را در مكتب رهبران كج رفتارشان فرا مى گيرند و ادعاى خود رامافوق علوم نمودار مى سازند و خيال مى كنند كه تازه به يك حقيقت بى پايان رسيده اند كه ديگر جاى بحث و گفتگو نيست و اين ادعاى دروغين همان عقايد محكوم ماترياليستى است كه زندگى بشريت را به مراحل اقتصادى قهرى معدودى تقسيم مى كند و آن مراحل ضرورى به ترتيب ذيل است :
1 -
اشتراكى ابتدايى .
2 -
دوران بردگى .
3 -
دوران تيول .
4 -
رژيم سرمايه دارى .
5 -
سيستم اشتراكى دوم كه در قاموس كمونيزم پايان عالم است .
پيروان اين نظام معتقدند: تمام نظامها و همه عقايد و افكار كه تاكنون بشر با آنها آشنا شده از يك رشته حالات اقتصادى منعكس شده و يا از يك سلسله جهش و تحولات اقتصادى همزمان خود پديد آمده كه با زمان و علل محيط خود، سازگار بوده و با عصر آينده اى كه مسلما بر پايه اقتصاد نوين پى ريزى مى گردد سازگار نخواهد بود و از اين جاست كه تاكنون در عالم هيچ نظامى ديده نشده كه با همه ادوار زندگى بشر سازگار باشد.
آنان مى گويند هنگامى كه اسلام آمد، دنيا تازه به آخر عصر بردگى و اول دوران تيول رسيده بود، بنابراين ، قوانين و عقايد و نظام آن نيز مناسب همين قسمت از تحولات اجتماع بوده كه به ناچار نظام بردگى و آيين تيول را به رسميت شناخت ؛ زيرا از محيط قدرتش بيرون بود كه بر تحولات اقتصادى همگام خود سبقت گيرد و يا قانون و نظام جديدى بياورد كه هنوز امكانات اقتصادى براى پذيرفتن آن آماده نشده بود و بزرگترين دليل گروه كمونيزم اين است كه ((كارل ماركس )) رهبر و پيشواى عالى مقام آنان گفته كه پيدايش اين گونه نظام درعالم ، امكان پذير نيست .
اين بود خلاصه شبهه كمونيستها درباره بردگى در اسلام .
اكنون ما مى خواهيم قبل از آنكه به معركه غبارآميز كمونيستها و پيروانشان وارد شويم ، موضوع ((بردگى )) را در حدود حقيقت تاريخى و جغرافيايى و از نظر اجتماعى و روانى به دقت بررسى كنيم ؛ زيرا وقتى كه از اين راه به حقيقت پى برديم و اصل مطلب را به دست آورديم ، ديگر نه از دانشمندان ادعايى كمونيستها باك داريم و نه از جنجال پيروان كج انديش آنان مى ترسيم .
امروز كه در قرن بيستم به موضوع بردگى نگاه مى كنيم و آن را در شعاع جناياتى كه در عالم انسان فروشى انجام مى شد مورد دقت قرار مى دهيم و آن رفتار وحشيانه اى كه تاريخ در عصر امپراطورى روم ثبت كرده با فكر مطالعه مى كنيم ، آن را يك كار وحشيانه و يك جنايت بس ناجوانمردانه مى بينيم و احساس مى كنيم كه وجدان ما هرگز نمى تواند اين گونه رفتار ضد بشرى را كار خردمندانه و مشروع بشمارد.
سپس از اين لحاظ تحت تاءثيراحساسات قرار گرفته و روى اصل عاطفه بشريت ، خود به خود به تعجب مى گوييم كه اسلام چگونه بردگى را به رسميت شناخته است . در صورتى كه همه برنامه ها و قوانين آن متوجه اين است كه بشر را از تمامى قيدهاى بردگى در هر قيافه و رنگى كه هست آزاد سازد و از شدت ناراحتى و سوزش احساسات ، بدون در نظر گرفتن امكانات ، آرزو مى كنيم كه اى كاش اسلام قلب ما را راحت وعقل ما را مطمئن مى ساخت و با بيان صريح ، بردگى را قدغن مى كرد.
آرى بايد اينجا در مقابل حقايق تاريخ اندكى توقف كنيم و به موضوع بردگى دقت لازم به عمل آوريم ؛ زيرا آن وقت خواهيم ديد آن جنايتها و وحشيگريها كه در امپراطورى روم درباره بردگان انجام مى گرفت ، هرگز تاريخ اسلام آنها را به رسميت نشناخته است .
ساده ترين مطالعه و كمترين دقت به زندگى بردگان در امپراطورى روم مى تواند ما را به سوى آن تحول بزرگى كه اسلام در وضع آنها به وجود آورده هدايت كند. حتى به فرض غلط اگر بگوييم كه نسبت به آزادى آنان هيچ گونه اقدامى نكرده است ، آرى به طور عموم ((برده )) در قاموس امپراطورى روم غير از بشر بود، واقعا موجودى بود خارج از صف بشريت و از حقوق انسانيت هيچ گونه بهره اى نداشت و با اين وصف ، همه وظايف سنگين و كارهاى توان شكن را به عهده داشت .
هم اكنون اول لازم است بدانيم كه اين گروه محروم از ارزش انسانيت ، از چه راهى و به چه علتى به اين كشور فساد آلود وارد مى شدند. واضح است كه از طريق جنگهاى خونين و لشكر كشيهاى روميان تمدن ساز به اين ديار كشانده مى شدند.
همان جنگهايى كه هرگز براى پيشرفت فكرى و تثبيت آيينى نبود، يگانه علت اين جنگها اين بود كه ديگران بايد براى مصلحت كشور باستانى روم ، استعمار شوند.
براى اين بود كه غارتگران روم در ناز و نعمت و در نهايت عياشى و خوشگذرانى به سر ببرند، لباسهاى فاخر به تن كنند و از لذتهاى گوناگون و از حمامهاى سرد و گرم استفاده نمايند.
براى اين بود كه انواع غذاهاى رنگارنگ و گوارا، در سفره روميان چيده شود و نجيب زادگان رومى ، غرق در فسق و فجور گشته از شرابهاى گوناگون و بزمهاى عيش و طرب و زنان زيباروى مه پيكر و از جشنها و شب نشينيهاى باشكوه بهره مند گردند و به ناچار روميان در تاءمين اين گونه زندگى ، از اسارت ديگران استفاده مى كردند و براى آسايش وحشيانه خود از مكيدن خون ديگران لذت مى بردند.
بلى بهترين شاهد سخنم كشور باستانى مصر است هنگامى كه در تصرف روميان بود و قبل از آنكه اسلام آن را از چنگال جنايتكار آنان نجاتش دهد؛ زيرا كشور مصر، هميشه براى امپراطورى روم مانند يك مزرعه پيش خريد بود، به هر نحوى كه هوسش اقتضا مى كرد اموال و ثروت آن را به تاراج مى برد. آرى از روز اول ، استعمار روم از اين شهوترانى پليد متولد شده و به آداب و رسوم آن خو گرفته بود و بديهى است كه بردگى نيز يكى از محصولات شوم اين استعمار جفازاده بود.
اما بردگان در سايه اين رفتار وحشيانه يك نوع موجوداتى بودند. همان طور كه در گذشته بيان شد، از مزاياى هستى و حقوق انسانيت بى نصيب ، دائم در مزرعه ها به كار مشغول بودند و براى اينكه فرار نكنند زنجيرهاى سنگين كنترل به پاى آنان مى بستند، به طورى كه از كار باز ندارد و از فرار جلوگيرى كند و خوراك و غذا به اندازه اى مى دادند كه فقط زنده بمانند و كار كنند، نه براى آنكه حق غذا خوردن داشتند، حتى به قدر چهارپايان ونباتات ، بلكه فقط براى بهره بردارى و استفاده و هنگام كار در اثناى عمل با تازيانه ها به هرسو رانده مى شدند، نه براى آنكه جرمى را مرتكب شده اندبلكه فقط براى اينكه نجيب زادگان رومى و يا نمانيده آنان از آزار و شكنجه اين مخلوق خارج از صف انسانيت ، لذت ببرند.
سپس هنگام استراحت ، آسايشگاه آنان بيغوله هاى متعفن و تاريك بود، در گودالهايى كه محل سكونت موشها و ساير حشرات موذى بود، سكونت داشتند و اغلب در اين گودالهاى ظلمانى با زنجيرهاى كنترل كه در پا داشتند عددشان به پنجاه نفر مى رسيد، فاصله دو نفر برده به اندازه دو راءس گاو نبود كه در محل زندگى حيوانات براى گاوها آماده مى كنند وليكن جنايات توحش آميز روميان بازهم دلخراش تر از آن بود كه به توصيف آيد و اين خود بهترين دليل است كه چه توحش عجيبى گريبان طبيعت امپراطورى كهنسال روم و نجيب زادگانش را گرفته بود، همان وحشيگرى اى كه اروپاى تازه به دوران رسيده امروز، از روميان ارث برده و با قيافه حق به جانب در استعمار و بردگى مردم بى وسائل و ملل ناتوان به كار مى برند.
شمه اى از اين جنايات بى شرمانه اين بود كه روميان ، ميدانهاى مبارزه براى بردگان بى پناه آماده نموده و با شمشيرهاى برنده و نيزه هاى جگر شكاف ، آنان را مسلح مى كردند و خود در اطراف اين ميدانها دور هم حلقه مى زدند، رجال مملكت و اركان دولت و گاهى خود امپراطور نيز در آن اجتماع ضد انسانى شركت مى جستند تا مبارزه حقيقى بردگان را از نزديك تماشا كنند و بينند كه اين موجودات بى پناه چگونه با هم مصاف مى دهند و چگونه ضربات شمشيرها و سرنيزه ها بر بدن بى دفاع آنها وارد مى آيد و چسان از جان گذشتگان اين ميدان استعمار، بى پروا يكديگر را با شمشيرهاى بران و نيزه هاى جان ستان ، قطعه - قطعه مى سازند، بلكه هنگامى كه يكى از مبارزان بر حريف خود پيروز شده و جسم بى روحش را آغشته به خون ، نقش بر زمين مى كرد، شادى و سرور تماشاچيان با انصاف تكميل و به حد اعلا مى رسيد، فريادها به هوا برمى خاست و تحسين بلند مى شد و دستها براى تهييج ساير مبارزين كه هنوز با جان خود بازى مى كردند به هم مى خورد، صداى كف زدن و خنده هاى سعادتمندانه حضار فضا را پر مى كرد!!
اين بود شمه اى از داستان رقت بار بردگان در امپراطورى متمدن آن روز و با اين بيان ، ديگر احتياجى نداريم كه از وضع قانونى بردگى و برده فروشى سخن بگوييم و از آزادى مالك در بهره بردارى و در آزار دادن و كشتن آنها بدون اينكه آن بيچاره حق شكايت و يا ناله داشته باشد گفتگو كنيم . و اگر احيانا از فشار درد ناله و يا شكايت مى كردند، گوش كسى به ناله آنان بدهكار نبود و مقام صالحى نيز براى رسيدگى به شكايت وجود نداشت .
اما در ساير كشورها مانند ايران و هندوستان ، رفتار مردم با بردگان از نظر تضييع حقوق انسانيت و تحميل كارهاى توان شكن چندان اختلافى با امپراطورى روم نداشت ، چرا، گاهى از نظر شدت و ضعف در اين بلاد اندك تفاوتى ديده مى شد سپس در اين محيط پر از فساد و در اين زمان تاريك اسلام آمد.
آمد تا انسانيت از دست رفته اين بشر بى پناه را به خود باز گرداند.
آمد به هر دو گروه مالك و مملوك بگويد همه شما پاره تن يكديگريد.
آمد كه به آدم فروشان بگويد هر كس بنده خود را بكشد او را مى كشيم ، هر كس عضوى از اعضاى برده خود را از تن جدا كند از وى قصاص ‍ مى گيريم .
آمد كه اصل وحدت و منشاء و سرنوشت انسان را براى او بيان كند و با آواز رسا بگويد اى برده فروشان ! و اى غارتگران ناموس انسانيت ! اى بردگان ! و اى غفلت ربودگان وادى بردگى ! شما همه فرزندان آدميد و آدم از اين خاك تيره به وجود آمده .
اسلام آمد تا بيان كند كه هيچ مالكى را به عنوان مالكيت بر بنده خويش ‍ برترى و فضيلت نيست ، بلكه فضيلت و برترى فقط در تقوا و پاكدامنى نهفته است .
اسلام آمد تا اعلام كند كه اى اهل جهان ! بدانيد عجمى را بر عرب و عربى را بر عجم ، سياهى را بر سرخ و سرخى را بر سياه پوست حق تقدم نيست مگر با تقوا و پرهيز از كردار زشت .
اسلام آمد تا به گوش برده فروشان برساند كه با زيردستان خود خوش ‍ رفتارى و در حق (187) پدر و مادر نيكويى نماييد. پيوند قرابت را محترم بشماريد و از يتيمان و بيچارگان دستگيرى كنيد و حق همسايگان دور و نزديك را پايمال منماييد، دادرس درماندگان باشيد. و بربندگان خود حقوق انسانيت عطا كنيد، كبر و غرور نورزيد، حيله و تزوير به كار نبنديد؛ زيرا خداى توانا حيله گران و فخرفروشان را دوست ندارد.
اسلام آمد تا به جهانيان بگويد كه روابط مالك و مملوك رابطه آقايى و شبهه بردگى , ناپاكترين شبهه اى است كه كمونيستها در گمراه ساختن جوانان , دست آويز مى كنند و برّنده ترين حربه اى است كه در سست نمودن عقايد نسل جوان به كار مى برند , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : محمد احمدی
تاریخ : سه شنبه 3 بهمن 1391
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: